بیماری اعصاب، سردرد و از خودبیخودشدن، امان از او گرفته و كار به جایی رسیده است كه كارهای خانه را نمیتواند انجام دهد و رفتن به بیمارستان برنامهی عادی و روزمرّهی خانواده شده است و حتّی بعضی روزها دو سه بار به بیمارستان خورشید رفت و آمد میكنند .
1-نام و نام خانوادگی: فاطمه زین العابدین
2-نام پدر: نعمت الله
3-نام و نام خانوادگی همسر: علی صادقی
4-شغل همسر:كارگر كارخانه
5-آدرس محل سكونت : شاهپور آباد
6-تاریخ شفا یافتن:21/4/1374
یكی دیگر از رهیافتگان حریم كرامت سیدالكریم و فرزندش (ع)خانم فاطمه زینالعابدین است. بیماری اعصاب، سردرد و از خودبیخودشدن، امان از او گرفته و كار به جایی رسیده است كه كارهای خانه را نمیتواند انجام دهد و رفتن به بیمارستان برنامهی عادی و روزمرّهی خانواده شده است و حتّی بعضی روزها دو سه بار به بیمارستان خورشید رفت و آمد میكنند .
همسر ایشان آقای صادقی برای بهبود حال ایشان از هیچ كاری دریغ نورزید و تمام توان و وقت خود را صرف این كار كرد ولی نتیجهای نگرفت . دیگر در فضای خانه از نشاط و امید خبری نیست و آقای صادقی تاب و شكیبایی ندارد. تا این كه بر اثر ناراحتی زیاد به برادر خانمش میگوید : « فاطمه را به امامزاده ببر وا گر حالش خوب نشد نیاورش». برادر فاطمه نیز وقتی وضعیت را اینگونه میبیند، فاطمه را به آستان مقدّس فرزند موسی بن جعفر(ع) میبرد.مادر، مادر شوهر و خواهر فاطمه نیز همراه او هستند.
چگونه است حال دردمند و گرفتاری كه علاوه بر تحمّل درد، امید به نجات و رهایی ندارد و حتّی از خانه، دلشكسته بیرون آمده است!؟
برادر نیز در حال دخیل بستن به او نهیبمیزند كه:« تا خوب نشدی به خانه بر نخواهی گشت .»
این جاست كه با دلی شكسته و از كسان بریده، دست به دامن حضرت ابراهیم(ع) و فرزند بزرگوارش حضرت اسماعیل(ع)میشود و شفای خود را از پسر موسی بن جعفر(ع) میخواهد.
همراهان مشغول ذكر و دعا میشوند. در آن میان چند دفعه فاطمه از حالت عادی خارج میشود و اطرافیان با گریه و توسّل به دورش حلقه میزنند و عاجزانه شفای او را از فرزند موسی بن جعفر(ع) میخواهند. آخرین بار كه از خود بی خود میشود، كسی از اطرافیان به دور بسترش نمیآید! در حالتی كه نمیداند خواب است یا بیدار، خورشید كرامت طلوع میكند. سیدی بزرگوار با شالی سبز رنگ و در نهایت جذّابیت و زیبایی، دست كرم به سر بیمار دلشكسته میكشند، چیزی در دستش میگذارند و میفرمایند:« بلند شو خوب شدی.»
خداوندا! فاطمه شفا پیدا كرده است .
مشتش را باز میكند سكّهای پنجاه ریالی در مشت خود میبیندكه آن را به عنوان تبرّك نگهداری میكند.
آن شب تا به صبح حرم ، سراسرسلام و صلوات و ذكر و روضه خوانی بود، تا اینكه صبح گروه زیادی از اهالی شاهپورآباد و اهل امامزاده جمع میشوند و مردم روستای شاهپورآباد با طبل و موزیك و فیلمبرداری به استقبال شفا یافته میروند .